یک نفر از اون سمت اتاق یک توپ برای شما پرتاب میکند و شما آن را میگیرید. ساده بود مگه نه؟ در حقیقت این پروسه یکی از پیچیدهترین پروسههایی است که تا بهحال سعی کردیم آن را درک کنیم، چه برسد که بخواهیم مراحل آن را دوباره سازی کنیم! اختراع و ساخت دستگاهی که مانند انسانها قدرت بینایی داشته باشد کار بسیار سختی است، نه فقط به این علت که به کامپیوتر دستور بدهیم آن را انجام دهد، بلکه هنوز چگونگی انجام این کار در قدم اول را هم بلد نیستیم. پروسهای که رخ میدهد تقریبا به این شکل است: تصویر توپ از چشم شما عبور میکند و با شبکیه چشم شما برخورد میکند و شبکیه پس از انجام چند آنالیز اولیه آن را به مغز ارسال میکند و قشر بینایی آنالیزهای عمیقتری بر روی آن انجام میدهد. پس تصاویر را به بخشهای دیگر قشر بینایی انتقال میدهد تا در آنجا تصویر را با هرآنچه که تا حالا مغز شناخته است، مقایسه میکند و سپس با توجه به ابعاد و ظاهر شی، آن را دسته بندی میکند و تشخیص میدهد که آن جسم چیست، حدودا چقدر وزن دارد و در ادامه مغز تصمیم به انجام کاری(واکنشی) میگیرد: دستتان را بلند میکنید و توپ را میگیرید. این عکسالعمل به صورت ناخودآگاه و در پروسه دوم اتفاق میافتد و هیچوقت خطایی در آن رخ نمیدهد. بنابراین شبیه سازی مراحل دیدن تصاویر توسط انسان مشکل اصلی نیست، بلکه مشکل مجموعه این مراحل است که عملکرد هرکدام به بخش دیگری وابسته است. تا بحال کسی این مراحل را ساده تلقی نکرده است. البته بهجز "ماروین مینسکی" نابغه تکنولوژیAl(هوش مصنوعی) که در سال 1966 به یک دانشآموز دیپلمه چگونگی اتصال دوربین به کامپیوتر را آموزش داد و از او خواست که مراحل را شرح دهد. آن نوجوان امروز 50 سال سن دارد و میگوید هنوز درحال کارکردن بر روی آن موضوع است!
Certain situations demand a degree of creative thinking; responding to problems, coming up with new extensions or ideas, and adapting the business to new circumstances all force you to "think outside the box.” This makes creative thinking an indispensable skill in the entrepreneurial world. The paradox is that, unlike any other skill or ability in the entrepreneurial world, creative thinking can’t be taught, learned, or forced.